شهادت حضرت فاطمه (س) را بر همه دوستداران آن حضرت تسلیت عرض می کنیم.
فاطمه فاطمه است
اینک لحظه وداع با علی (ع) ! چه دشوار است. اکنون علی باید در دنیا بماند. سی سال دیگر! فرستاد ” ام رافع ” بیاید ، وی خدمتکار پیغمبر(ص) بود. از او خواست که - ای کنیز خدا، بر من آب بریز تا خود را شست وشو دهم. با دقت و آرامش شگفتی، غسل کرد و سپس جامه های نویی را که پس از مرگ پدر کنار افکنده بود و سیاه پوشیده بود، پوشید، گویی از عزای پدر بیرون آمده است و اکنون به دیدار او میرود.
به ام رافع گفت: ـ بستر مرا در وسط اتاق بگستران. آرام و سبکبار بر بستر خفت، رو به قبله کرد، در انتظار ماند. لحظه ای گذشت و لحظاتی … ناگهان از خانه شیون برخاست. پلکهایش را فروبست و چشمهایش را به روی محبوبش ـ که در انتظار او بود ـ گشود. شمعی از آتش و رنج ، در خانه علی خاموش شد و علی تنها ماند . با کودکانش. از علی خواسته بود تا او را شب دفن کند ، گورش را کسی نشناسد و … و علی چنین کرد. اما کسی نمی داند که چگونه؟ و هنوز نمی داند کجا؟ در خانهاش؟ یا در بقیع ؟ معلوم نیست. و کجای بقیع ؟ معلوم نیست. آنچه معلوم است، رنج علی است، امشب، بر گور فاطمه . و علی که سخت تنها مانده است، هم در شهر و هم در خانه ، بی پیغمبر، بی فاطمه. همچون کوهی از درد، بر سر خاک فاطمه نشسته است. ساعت ها است.شب ـ خاموش و غمگین ـ زمزمه درد او را گوش می دهد، بقیع آرام و خوشبخت و مدینه بیوفا و بدبخت، سکوت کرده اند، قبرهای بیدار و خانه های خفته میشنوند. از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است. فاطمه، یک ” زن ” بود، آن چنان که اسلام میخواهد که زن باشد. تصویر سیمای او را پیامبر خود رسم کرده بود و او را در کورههای سختی و فقر و مبارزه و آموزشهای عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود. وی در همه ابعاد گوناگون زن بودن نمونه شده بود. مظهر یک دختر، در برابر پدرش. مظهر یک همسر در برابر شویش. مظهر یک مادر در برابر فرزندانش. مظهر یک ” زن مبارز و مسئول ” در برابر زمانش و سرنوشت جامعه اش. وی خود یک “ امام ” است، یعنی یک نمونه مثالی، یک تیپ ایدهآل برای زن، یک “ اسوه ” ، یک شاهد برای هر زنی که میخواهد ” شدن خویش ” را خود انتخاب کند. او با طفولیت شگفتش، با مبارزه مدامش در دو جبهه خارجی و داخلی، در خانه پدرش، خانهی همسرش، در جامعهاش، در اندیشه و رفتار و زندگیش، “چگونه بودن” را به زن پاسخ میداد. نمیدانم چه بگویم؟ بسیار گفتم و بسیار ناگفته ماند. در میان همه جلوههای خیره کننده روح بزرگ فاطمه، آنچه بیشتر از همه برای من شگفتانگیز است این است که فاطمه همسفر و همگام و هم پرواز روح عظیم علی است. او در کنار علی تنها یک همسر نبود، که علی پس از او همسرانی دیگر نیز داشت. علی در او به دیده یک دوست، یک آشنای دردها و آرمانهای بزرگش می نگریست و انیس خلوت بیکرانه و اسرارآمیزش و همدم تنهاییهایش. این است که علی هم او را به گونه دیگری مینگرد و هم فرزندان او را. پس از فاطمه، علی همسرانی میگیرد و از آنان فرزندانی مییابد. اما از همان آغاز، فرزندان خویش را که از فاطمه بودند با فرزندان دیگرش جدا میکند. اینان را “بنیعلی” میخواند و آنان را “بنیفاطمه”. شگفتا، در برابر پدر، آن هم علی، نسبت فرزند به مادر و پیغمبر نیز دیدیم که او را به گونهی دیگر میبیند. از همهی دخترانش تنها به او سخت میگیرد، از همه تنها به او تکیه میکند. او را ـ در خردسالی ـ مخاطب دعوت بزرگ خویش میگیرد. نمیدانم از او چه بگویم؟ چگونه بگویم؟ و من خواستم با چنین شیوه ای از فاطمه بگویم. باز درماندم خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجهی بزرگ است. دیدم فاطمه نیست. خواستم بگویم که فاطمه دختر محمد است. دیدم که فاطمه نیست. خواستم بگویم که فاطمه همسر علی است. دیدم که فاطمه نیست. خواستم بگویم که فاطمه مادر حسین است. دیدم که فاطمه نیست. خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است. باز دیدم که فاطمه نیست. نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست. فاطمه، فاطمه است.
بر گرفته از کتاب فاطمه فاطمه است اثر دکتر علی شریعتی.